یک عکس، برشی از فضا و زمان است که گاه به اندازه هزار واژه در خود معنی و مفهوم در بردارد. با یک عکس یک لحظه برای همیشه جاودان و «فریز» میشود.
اما بعد از گرفته شدن عکس چه بر سوژههای عکس میآید .واقعا دنبال کردن داستان و سرنوشت سوژههای عکسهای نمادین تاریخ عکاسی، جذاب است.
یکی از مشهورترین و شاید بتوانم به جرأت بگویم، مشهورترین عکس جنگ ویتنام، عکسی است موسوم به دختر ناپالمی.
چند روز پیش مصادف بود با چهلمین سال گرفته شدن این عکس، به همین مناسبت با هم داستان گرفته شدن این عکس و پیامدهای آن را مرور میکنیم:
در هشتم ژوئن سال 1972، دهکده کوچکی در ویتنام جنوبی به نام «ترنک بنگ» به دست نیروهای ویتنام شمالی افتاده بود، دختری نه سال به نام «فان تی کیم فوک» و خانوادهاش در آن زمان ساکن این روستا بودند و قصد داشتند با بقیه مردم و سربازان به جایی امن در ویتنام جنوبی بروند، اما یک خلبان ویتنام جنوبی، آنها را با سربازان طرف مقابل اشتباه گرفت و با بمب ناپالم به آنها حمله کرد، دو تن از اعضای خانواده «کیم فوک» به همراه دو نفر دیگر از ساکنان روستا در این جریان کشته شدند و پوست و لباسهای دخترک هم به سختی سوخت و آتش گرفت، طوری که مجبور شد لباسهایش را پاره کند و از تنش خارج کند.
دخترک در جاده منتهی به روستا میدوید و فریاد میزد: «خیلی داغه، دارم میمیرم، آب میخوام، به من آب بدید.»
یک عکاس 21 ساله خبرگزاری آسوشیتدپرس در آن زمان در محل حضور داشت، او صدای فریادهای دخترک را برداشت و عکسی برداشت که برای همیشه جاودان شد. این عکاس نیک اوت Nick Ut نام داشت.
پسربچه سمت چپ در این عکس، «فان تانگ تام»، برادر کوچک کیم فوک است، دو بچه سمت راست او عموزادههای اویند. پشت سر او سربازان واحد 25 ام ویتنام جنوبی دیده میشوند.
عکس عالیای بود، اما در مورد انتشار آن با توجه به برهنه بودن دخترک تردید وجود داشت، اما در آن زمان عکاس دیگری به نام «هورست فاس» که مسئول بخش عکاسی خبرگزاری بود، استدلال کرد که نباید با تنگنظری جلوی انتشار این عکس را که بیان موجز وحشت و رذالت جنگ است را گرفت، عکس روز بعد منتشر شد و کاور روزنامه نیویورک تایمز شد. بدون نظر مساعد هورست فاس، که ماه پیش درگذشت ، این عکس هیچگاه امکان انتشار نمییافت.
این عکس بلافاصله بازتاب زیادی پیدا کرد و به نماد مبارزات ضد جنگ تبدیل شد، در سال 1972 این عکس برنده جایزه پولیتزر و World Press Photo شد.
نوارهای صوتی به جا مانده از ریچارد نیکسون -رئیس جمهور وقت آمریکا- نشان میدهد که او به اصالت این عکس مشکوک بود یا شاید هم دوست داشت که بقبولاند که عکس ساختگی است، اما خود عکاس و مردم جهان هیج شکی در اصالت عکس و کریه بودن چهره جنگ نداشتند و باور داشتند که عکاس فقط زشتی جنگ را بازتاب داده بود.
آن دختر هنوز زنده است و گواه اصالت عکس است. به علاوه دو عکاس دیگر هم فیلمهایی از قبل و بعد از حادثه برداشتهاند. بخشهای از فیلم برداشته شده در یک مستند به نام «قلبها و ذهنها» به کارگردانی «پیتر دیویس» که در سال 1974 برنده اسکار شد، استفاده شده است. این فیلم به صورت کامل در یوتیوب وجود دارد.
این عکس، سیر جنگ را تغییر داد، بسیاری از سربازانی که بعد از پایان جنگ، امکان بازگشت به آمریکا را یافته بودند به نیک اوت میگفتند که به خاطر عکس اوست که چنین امکانی یافتهاند.
تا اینجایش را شاید شمار زیادی از شما بدانید. اما بعد از فشار داده شدن شاتر و گرفته شدن عکس، چه پیش آمد؟ نیک اوت میگوید که بعد از گرفتن عکس، دیگر تمایل نداشت، عکس دیگری از صحنه بگیرد، بلکه میخواست به هر قیمتی شده به دخترک کمک کند.
در صحنه تعدادی از روزنامهنگاران بریتانیایی هم حضور داشتند، یکی از آن «کریستوفر وین» بود که به «کیم فوک» با قمقمهاش آب داد، او دختر را کول گرفت و او را همراه نیک اوت به یک بیمارستان کوچک برد.
آن بیمارستان برای درمان سوختگی شدید کیم فوک مناسب نبود، به همین خاطر روزنامهنگاران برای انتقال دختر به بیمارستان مجهز آمریکایی اصرار زیادی کردند و بعد از تقلای زیاد دختر به بیمارستان آمریکایی در سایگون برده شد.
در بیمارستان، پزشکان معتقد بودند که با توجه به شدت سوختگی دخترک زیاد زنده نمیماند و شاید فردا یا پسفردا فوت کند. اما بعد از 14 ماه بستری در بیمارستان و 17 عمل جراحی، «کیم فوک» بهبود یافت و به خانه برگشت، «اوت» تا زمانی سقوط سایگون و خروج نظامیان آمریکا از ویتنام به صورت مرتب از او عیادت میکرد.
کیم فوک وقتی بزرگ شد، پزشکی خواند، اما دولت کمونیستی ویتنام تمایل داشت از او به عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده کند، او مجبور شد که کالج را رها کند و به دهکدهاش برگردد، در آنجا به صورت مرتب با روزنامهنگاران خارجی ملاقات کند و جلوی آنها نقش بازی کند و حرفهایی را که به او دیکته میشد بگوید، او به شدت تحت نظر بود و رنج میکشید.
در سال 1982 او برای معالجات پزشکی به آلمان غربی رفت، با نظر مساعد نخستوزیر وقت ویتنام، در سال 1986 او اجازه یافت که در کوبا به تحصیلات خود ادامه دهد. در کوبا او با یک دانشجوی ویتنامی دیگر که به نام «بوی هوی توان» آشنا شد، آشنایی که به ازدواج آنها در سال 1992 انجامید. آنها ماه عسلشان را در مسکو سپری کردند. اما در بازگشت، وقتی هواپیمای حامل آنها مشغول تجدید سوخت در کانادا بود، آنها از هواپیما پیاده شدند و پناهندگی سیاسی درخواست کردند که مورد قبول واقع شد. این زوج حالا در آژاکس در اونتاریو زندگی میکنند و دو فرزند دارند.
در سال 1996، فوک با جراحانی که جانش را نجات دادند، ملاقات کرد. سال بعد او امتحان شهروندی کانادا را با موفقیت گذراند و شهروند کانادا شد.
در همین سال، فوک در روز یادبود کهنهسربازان جنگ آمریکا در جمع آنها سخنرانی کرد و گفت که یک شخص به تنهایی قادر به تغییر گذشته نیست اما همه با کمک هم میتوانند آینده توأم با صلح بسازند. در این مراسم جان پلامر، که زمانی ترتیبدهنده حملات هوایی ویتنام جنوبی بود، با فوک دیدار کرد و از او طلب بخشش کرد، درخواستی که در جمع پذیرفته شد. یک فیلمساز کانادایی مستندی از جریان این دیدار ساخته است.
در سال 1997، او در آمریکا بنیاد کیم فوک را تأسیس کرد که هدفش فراهم آوردن کمکهای پزشکی و روانپزشکی برای کودکان قربانی جنگ است. بعدها همین بنیاد او وجه بینالمللی به خود گرفت. درهمین سال، کیم فوک سفیر حسن نیت یونسکو شد.
بیوگرافی او در سال 1999، در کتابی منتشر شد.
در سال 2003، یک آهنگساز بلژیکی قطعه موسیقی را برای ساخت که در آلبومی منتشر شد و عواید آن به بنیاد فوک تخصیص یافت.
در سال 2004، دکترای افتخاری حقوق دانتشگاه تورنتو به او داده شد. در همین سال، فوک در دانشگاه کانکتیکات در مورد زندگی و تجربهاش سخنرانی کرد و ابراز داشت که چگونه قوی بودن و دلسوزی و عشق به بهبودش کمک کرد.
ذر سال 2009، رادیوی ملی آمریکا، برنامهای از او با عنوان مسیر طولانی بخشایش پخش کرد. قسمتی از صحبتهای او در این برنامه:
«بخشش مرا از نفرت نجات داد. من هنوز جوشگاههای (اِسکار) زیادی در بدن دارم و بیشتر روزها درد شدیدی را تحمل میکنم، اما قلبم صاف و پاکیزه است. ناپالم، چیز خیلی قدرتمندی است، اما ایمان، بخشایش و عشق به مراتب قدرتمندتر هستند. ما درگیر هیچ جنگی نخواهیم شد اگر یاد بگیریم چکونه با عشق واقعی ، امید و بخشایش زندگی کنیم.
اگر دختر کوچک این عکس توانسته این کار را بکند، از خودتان بپرسید که آیا شما هم قدر به این کار هستید؟»
در می 2010 فوک با کریستوفر وین که به نجات زندگیاش کمک کرده بود، ملاقات کرد.
در سال 2010، او در برنامهای برای رادیویی بیبیسی 4 توضیح داد که چگونه بنیاد خیریهاش در سال 2003 به کمک امکانات پزشکی کانادا به نجات یک کودک عراقی به نام علی عباس که در جریان حمله به بغداد هر دو دست را خود از دست داده بود، یاری رسانده است.
کیم فوک حالا 49 ساله است، جمعه هفته قبل در جریان میهمانی شامی به مناسبت چهلمین سال گرفته شدن این عکس تاریخی، اوبا عکاس -نیک اوت- و بقیه روزنامهنگاران، پزشکان و پرستارانی که او به او کمک کرده بودند، ملاقات کرد.
دکتر مای لی -پزشک معالج کیم فوک- ،خود کیم فوک و نیک اوت
40 سال بعد از آن حادثه نیک اوت در حال عکس برداشتن از دخترهای کوچکی است که در محلی نزدیک حادثه در حال دوچرخهسواریاند.
عکسی از محل گرفته شدن عکس، بعد از چهل سال.
منبع: یک پزشک